کتیبه عشق

هرکسی بر قلب ما کتیبه ای از عشق نوشت، به رنگ خون یا آبی آسمان چه فرقی می کند؟!!

نقد رمان باباگوریو

ارسال شده در 3 آذر 1397 توسط نرگس تابش در نقد رمان

#نقد_رمان

من شک دارم کسی توانایی این را داشته باشد که رمان فرانسوی باباگوریو را کلمه به کلمه و با لذت بخواند و یا اصلا گذرا هم که شده تا آخرش را بخواند.

رمان داستان پیرمردی که دو دختر دارد و هرچه دارایی دارد خرج آنها می کند طوری که خودش در پانسیون(مثل مسافرخانه های خودمان منتهی افراد سال­ ها در آن ساکن می­ شوند. جوان، پیر ، مرد و زن و باید کرایه همه خدمات را بدهند) ساکن می­ شود. دخترها آن قدر پدر را می­ دوشند و او آن قدر شیفته دخترانش است که تمام دارایی­ اش را به پای بریز و بپاش آنها می ­ریزد.
آنها بی محلی می­ کنند و حتی احوالی از پدرشان هم نمی­ پرسند و او در گوشه ه­ای از مسیر می ­ایستد تا رفت و آمد آنها را از دور ببیند و آرزو کند که کاش سگ کوچکی بود که روی پای دخترش مورد نوازش قرار می­ گرفت و…

به هرحال نویسنده فرانسوی مجموعه­ ای از آداب ، و عادات و طرز تفکر مردمش را به تصویر می ­کشد.
البته نگاهش به زن: زن موجودی که تشنه محبت و تعریف است و برای رسیدن به این نیازش تن به هر کاری می دهد انگار جامعه فرانسوی خوی انسانی­ اش را کنار گذاشته و با رویکردی حیوانی آداب و هنجارهایش را رقم می­ زند. نویسنده در جای جای کتاب این­ ها را به نقد می­ کشد. نوع زندگی و بینش مردم اروپا، نوع روابط خانوادگی، نوع تعاملات فرهنگی و اجتماعی …

برایم جالب بود که همزمان رمانی به نام مومیایی را می­ خواندم که نویسنده آن چنان ایران را به چالش می­ کشد و همه را بی فرهنگ می­ خواند و از غربی ها ، نگاه و نوع زندگی­شان تقدیر می­ کند که انگار اینجا جهنم است و آنجا تنها مکانی که خوشبختی را می­ شود یافت…

رمان باباگوریو نگاه همه را با سبک اندیشه و فرهنگ و روابط چشم ­آبی ­ها آشنا می­ کند. هرچند که بسیار بسیار خسته کننده است
#باباگوریو

باباگوریو 2 نظر »

مسابقه و پویش جوانی در 180 ثانیه!

ارسال شده در 3 آذر 1397 توسط نرگس تابش در معرفی کتاب, سفارش کتاب، کانال و معرفی ما, مسابقه و پویش

?#مسابقات کتابخوانی پاتوق کتاب

?با مطالعه کتاب “جوانی در 180 ثانیه” در مسابقه کتاب خوانی پاتوق کتاب شرکت نمایید و از جوایز ??آن بهره مند شوید ?
?همیشه وقت کتاب است?
06132238000
@patoghketab

جوانی در 180 ثانیه مسابقه کتابخوانی نظر دهید »

ص246و247

ارسال شده در 3 آذر 1397 توسط نرگس تابش در رمان خوانی

بسم الله الرحمن الرحیم: قل هوالله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد، ولم یکن له کفوا احد.

#رنج_مقدس
#صفحه246
توی پارک منتظر نشسته ایم تا مادر بیاید. علی می خواست برای بچه های مسجد جایزه بخرد. همه را بسیج کرده بود تا دنبال جایزه بگردیم منتهی جنس ایرانی. الآن هرسه کارگرعلی شده ایم . در هر مغازه که میگفتیم آقا جنس ایرانی داری، مثل یک موجود فضایی نگاهمان می کرد. مادر را هم گم کردیم در این بازار وانفسا. چقدرتماس گرفتیم تا جواب داد و قرار است بیاید. سعیدبا برگی که از درخت کنده سرگرم است و مسعود با وسایلی که خریدیم. چهره های این بردارهای دوقلو، با آن لباس های هم رنگشان، و با آن ته ريش همیشگی خیلی تودلبرو است. فرصت خوبی پیدا کرده ام برای این که سؤالاتم را بپرسم
- على توبرای چی ازدواج کردی؟
مسعود می خندد.
- تو چرا این جوری سؤال میکنی؟ آخه کی می خوای یاد بگیری، مقدمه ای، مؤخره ای، فضاسازی ای ؟ همین خودِ بدجنست، منو مجبور کردید و الآن گرفتار اینم که خودم این جام دلم اونجاست و با ابرو اشاره به جایی می کند.
مسعود تند میگوید:
- ا… برادر من تمیز صحبت کن، خانواده این جا نشسته.
- نه اینکه تو خودت خیلی پاستوریزه هستی آقای خانواده !

#صفحه247
-《 من که مهم نیستم، اما بالاخره این سعید اهل هیچ حرفی نیست. من با این حرف های شما چه طوری توی دانشگاه کنترلش کنم. 》
ولشان کنم همین طور کَل کَل می کنند.

- مسعود دو کلمه حرف حساب می خواهیم
بزنیم ها. میدونی منظورم اینه که شما مردا نگاهتون به زن چیه ؟ زاویه دیدتون به خلقت و جایگاه زن رو می خوام.
علی با ریشه های روفرشی بازی می کند.
دارد حرفش را آماده می کند. مسعود از فرصت استفاده می کند و میگوید:
- 《این که جوابش سخت نیست خواهر من. نگاهمون نگاه حضرت آدم به حواست.》
- يا شيخ می شود این فقره را توضیح مفصل برما مرحمت کنی؟
مسعود ابرو بالا می اندازد و میگوید:
- 《نه ای فرزند. دیگر این قدر پیشرفته نیستم که معنی اش را بدونم. خودت مگر عقل نداری؟ بفهم دیگه.》
سعید میگوید:
- 《فکر کن این سؤال رونامزدت ازت بپرسه》.
- نامزد این قدر پیشرفته نمیگیرم . اصلا زن رو چه به این حرفا. بعد هم صدایش را کلفت میکند:
- 《میگم زن برو چاییتوبريز! بچه روساکت کن !نگاه به زن، نگاه به مرد! مرد اصل عالم خلقته، زن چایی ریزش.》
سنگی از کنار روفرشی برمیدارم و پرت میکنم طرفش. خم میشود و جاخالی می دهد و تند می گوید:
- 《غلط کردم، غلط کردم، مرد مدافع عالم خلقته، زن فلاخن اندازش!》
سنگ بزرگ تری پرت می کنم که میگیرد با خنده میگوید:

 

رمانخوانی رنج مقدس نظر دهید »

فرشته ای در برهوت (به مناسبت هفته وحدت)

ارسال شده در 3 آذر 1397 توسط نرگس تابش در معرفی کتاب, سفارش کتاب، کانال و معرفی ما

#هفته_وحدت??
#فرشته ای _در_برهوت

قشنگ بود و استدلال های ساده اش دلنشین بود…
۲۰ دقیقه که نه ولی 1ساعت باحواشی زمان برد
برای هفته وحدت و بیعت خوبه
توصیه به خودیا
ولی حیف شد فرشته زیر بارون در برهوت موند تنها!!!!
#عهد_مانا

فرشته ای در برهوت مجید پورولی کلشتری نظر دهید »

عشق رومئو و ژولیت!

ارسال شده در 3 آذر 1397 توسط نرگس تابش در خودنوشت

#تفکر?❄

روى ويترين يك كتابفروشی
در شهر رم نوشته شده:
“همه عشقی چون رومئو و
ژوليت می خواهند”
بدون آن كه بدانند اين عشق فقط ٣ روز دوام داشت و جان ٦ نفر را گرفت.
” لطفا كتاب بخريد و بخوانيد”

کتیبه عشق
@katibeheshgh
http://katibeheshghma.kowsarblog.ir/
???????♥??????

رومئو و ژولیت عشق کتاب 1 نظر »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 47
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

کتیبه عشق

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • برش کتاب
  • خودنوشت
  • خوشبختی،آزادی،گول جهانی
  • رمان خوانی
  • سفارش کتاب، کانال و معرفی ما
  • طنز
  • عکس نوشت
  • مسابقه و پویش
  • معرفی کتاب
  • مناسبتی
  • نذر دانایی
  • نقد رمان
  • کتاب صوتی
  • یار
  • یاران صمیمی

آمار

  • امروز: 25
  • دیروز: 105
  • 7 روز قبل: 375
  • 1 ماه قبل: 997
  • کل بازدیدها: 22323
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان