کتیبه عشق

هرکسی بر قلب ما کتیبه ای از عشق نوشت، به رنگ خون یا آبی آسمان چه فرقی می کند؟!!

ص190تا192

ارسال شده در 23 مهر 1397 توسط نرگس تابش در رمان خوانی

بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیم: قُل هُو اللهُ احد، اللهُ الصّمد، لَم یَلِد وَ لَم یولَد، وَ لَم یَکُن لَهُ کَفُواً اَحَد.
#رنج_مقدس
#صفحه190
- خاموش بود. من هم جا گذاشتم رفتم. خانم مقیمی رو بردم دکتر.
-چیزی شده؟
- دو سه روز پیش افتاده بوده، بندۂ خدا به کسی نگفته، امروز دیگه اون تن دردش شدید شده بود که زنگ زد شما نبودی من بردمش دکتر. جا انداخت و بست.
لقمه ای میخورم:
- من اصلا دل و جرئت درست وحسابی ندارم. بنده خدا ناله میکرد. منکز کرده بودم پشت در و گوش هامو گرفته بودم.
علی میخندد:
- مثلا همراه مریض بودی.
- پرستاره دید رنگم پریده . خودش گفت برو بیرون. صدات ميزَ…
که صدای در می آید. بی اختیار همه ساکت می شویم حتی قاشق هایمان بین راه دهان و بشقاب می ماند. نگاهها می رود سمت در. نمی دانم که درفکرهمه این بود یا فقط من که در باز می شود، قامت پدر، رشید ترین قامتی است که حتی سرو هم در مقابلش قد خم می کند.
می دوم سمتش و نمی دانم چگونه بغلش می کنم. به خودم که می آیم سفت در آغوشم گرفته و موهایم را نوازش میکند. عکس العملم پدر را شوکه و دیگران را از آغوشش محروم کرده است. کمی که آرام می شوم، سر مادر و ریحانه را جلو می آورد و میبوسد و بعد علی را در آغوش میگیرد و چند دقیقه ای دو مرد می مانند. سفره را که می بیند می گوید:
- به به. چه ضیافتی هم برپاست. مادر زنم دوستم داره..
اعصابم تحریک شده و حال خوش و ناخوشم را نمی فهمم. اشتها هم ندارم. همه چشمان پر آب دارند، حتی علی. مثل همیشه دیرآمدن های بیخبری اش.
دوباره دستی دور شانه ام می اندازد و می گوید:
#صفحه۱۹۱
محبوب خونه چه طور؟
تعبیرش برایم شیرینی خاصی دارد. قاشقم را برمی دارد و مشغول خوردن میشود. بعد از جمع شدن سفره، دور هم مینشینیم. تازه سرم را بالا می آورم و نگاهی به صورتش میکنم. سبزه شده و لاغر.سفیدی موهایش هم انگار بیشتر توی چشم می آید. کمی که از اوضاع و احوال میگوید، انگار غم وغصه اش فوران می کند.
میگوید: آنچه در اخبار می آید، یک صدم واقعیت است. شهید هم زیاد داریم از مجاهدان لبنانی و عراقی و افغانستانی تا همین بچه های داوطلب خودمان. غریب می جنگند و غریب شهید میشوند. و بعد ادامه میدهد که: ما داریم توی عراق و سوریه، از خودمان دفاع میکنیم. اگر صبر کنیم دشمن بیاید پشت مرز ما و آن وقت دفاع کنیم، هم عراق و سوریه از دست رفته است و هم تمام ایران و مردمش درگیر می شوند، مثل جنگ ایران و عراق.
سرخوش از آمدن پدر هستم که سال ها دوست داشتم، سایه اش بالای سرم باشد ونبود. موقع خواب در اتاقم را نمیبندم. دارم دنبال همراهم می گردم که در چهارچوب در می ایستد.
- ليلی جان!
سربرمی گردانم و لبخندش را نوش می کنم.
- فردا صبح هستی که؟
- بله هستم بابا.
- پس تا فردا.
ملاصدرا و خانمش زیر پنجره اتاق من نشسته اند و دارند صحبت می کنند. پنجره بسته است و نمیشنوم چه میگویند. برایش پیام میزنم:
به وقت فکر نکنی ملاصدرا زن داشته و بساط میکرده زیر پنجرة من و با خانمش بغ بغومی کرده.
#صفحه۱۹۲
صدای خنده ای که بلند میشود و بعد سنگ ریزه ای به شیشه می خورد. شیشه هم که بشکند، حاضر نیستم از زیرپتوبیرون بیایم. جواب پیامک را نمی دهد، اما از قطع شدن صداهای گنگ میفهمم تغییر موضع داده اند. به سعید پیام میزنم که:
- دوتا داداش بودن یکی شون کور بوده، یکی شون کچل. اگه گفتی توکدومشونی ؟
جواب میدهد:
- گزینه سه. تازه اشتباه هم نوشتی یه آبجی و داداش بودند، داداشه کور بود اسمشم مسعود بوده، آبجیه کچل بوده، اسمشم ليلا؛ امامن گزینه سوم هستم. از دست این مسعود، دیوونه دیوونه ام.
- حالا که این طور شد، من هم نمیگویم از بابا چه خبری دارم.
گوشی توی دستم زنگ میخورد و عکس مسعود با آن خنده قشنگش می افتد روی صفحه، آهسته می گویم:
- سلام
- ليلا! چه خبر؟ بابا زنگ زد؟
بچه داد نزن. اینجا خانواده زندگی می کنه و خوابیده. بعدم سلامت کو؟
- سلام. جون من لیلا بابا زنگ زد؟
دلم میسوزد و میگویم:
- بابا امشب اومد.
کمی مکث و بعد صدای:
- ای خدا! جدی لیلا! بابا الآن خونه س؟
بی اختیار و با بغض می گویم:
- آره دو ساعت پیش اومد. الآن هم خوابیده.
سعید گوشی را می گیرد:
- ليلا!راست و حسینی؟

کتیبه عشق
@katibeheshgh
???????????

رمانخوانی رنج مقدس نظر دهید »

موکب آمستردام!

ارسال شده در 23 مهر 1397 توسط نرگس تابش در معرفی کتاب, سفارش کتاب، کانال و معرفی ما

?موکب آمستردام
خرده روایت‌هایی از زایرین دوردست سیدالشهدا
?با ۲۰٪تخفیف: ۸۰۰۰ تومان
@ketabresan ??

معرغی کتاب:

«موکب آمستردام» خرده‌روایت‌هایی است از زائران دوردست سیدالشهدا؛ زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده‌ی امام حسین رهسپار شده‌اند.

زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و…، بلکه در قلب اروپا یافته‌اند، و دریافته‌اند که عشق حسین(ع) زمین و زمان و مکان نمی‌شناسد و چه بخواهی و چه نخواهی عالم‌گیر خواهد شد. فقط باید خود را به این دریای عظیم سپرد تا به ساحل آرامش رسید.

«موکب آمستردام» دومین گام و تلاش پس از کتاب موفق پادشاهان پیاده است که در کمتر از یک‌سال به چاپ پنجم رسید.

بهزاد دانشگر، در این کتاب در تلاش است با به تصویر کشیدن عشق زائران امام حسین(ع)، روایتی از تلاش آنان برای فدا شدن در مسیر سیدالشهدا را برای مخاطبان تصویر کند.

این کتاب تلاشی برای است برای بازنمایی خرده روایت‌هایی هرچند کوتاه و ناقص از عشق و ارادت کسانی که به هر نحوی در این آیین باشکوه حضور دارند؛ چه به شکل میهمان یا میزبان، چه از راه دور یا نزدیک. زائرانی که خود را گم کرده‌اند و تازه در کربلا، خود را می‌یابند و آن‌جاست که درک می‌کنند این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست. شما..
«موکب آمستردام» در 136 صفحه رقعی به همت انتشارات عهدمانا در نخستین روز محرم ۱۳۹۷ راهی بازار کتاب شده است.
با ۲۰٪تخفیف:۸۰۰۰ تومان
@ketabresan
نحوه خرید از کتابرسان???
@ketabresan_order?

موکب آمستردام نظر دهید »

ص187تا189

ارسال شده در 23 مهر 1397 توسط نرگس تابش در رمان خوانی

بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیم: قُل هُو اللهُ احد، اللهُ الصّمد، لَم یَلِد وَ لَم یولَد، وَ لَم یَکُن لَهُ کَفُواً اَحَد.
#رنج_مقدس
#صفحه187
و می روم سمت اتاقم. ظرف شستن و آب بازی حتمأ کمی آرام ترش می کند. تا جواب دوتا از دوستانم را می دهم، به دراتاقم چند ضربه ای می خورد و صدایم می کند. محل نمی گذارم ولی در باز می شود. نمی توانم جلوی خنده ام را بگیرم. على اختیاردار تمام دفترها و اتاق و رفت و آمد و آینده و مردن من است. پای درازم را جمع می کنم و می گویم:
د نه خدا وکیلی اگه دلم نخواد بیای توی اتاقم باید چیکار کنم؟ با همان ابروهای گره خورده می گوید:
- دیوار اتاقت رو خراب کن بشه جزو سالن.
جرئت می کنم و میپرسم:
- طوری شده؟
جوابی نمی دهد. می نشیند روی زمین و تکیه می دهد.
- نه تواهل جرو بحثی، نه ریحانه. چرا خودتونواذیت می کنید؟ گناه داره طفلی. سرش را به دیوار تکیه می دهد و می گوید:
- شما زن ها آدمو ویران میکنین.
دفاع از حقوق خودم که گناه نیست.
- شما مردها هم آدموحیران می کنین.
با چشمان ریزشده نگاهم می کند. ادامه می دهم:
- با تمام عشق شروع میکنید و بعد هم عشقتون رو تحمیل می کنین. کلی ضربه به روح و روان زن وارد می کنید.
بی حوصله می پرسد:
- منظور؟
- دلتون می خواد زن تمام داشته هاشو درجا بذاره کنار و رنگ شما رو بگیره ، در حالی که با فرصت دادن و محبت، خود زن چنان شیفته مردش میشه که با جون

#صفحه188
و دل رنگشو با مردش یکی می کنه. علی چشمهایش را می بندد و می گوید:
- شمازن ها که اینطوری نیستین؟ خواسته ها و نیازها و نازتون رویه جا سر مرد خراب نمی کنین که؟
- چرا چرا. ما زن ها هم از این اشتباها داریم.
چشمانش را بسته نگه می دارد و می گوید:
- همین آوار میشه روی سر مردی که همه زندگیش زنشه، می مونه که چه کنه؟
- هیچی، به جای اخم و تخم، توی یه فرصت مناسب به گفت وگوی اقناعی داشته باشید.
اخم و چشمش را باز نمی کند.
- علی! من خونه مادرجون اینا که بودم خیلی می شد زن و شوهرای فامیل که دعواشون می شد می اومدن اونجا. من توی اتاق می موندم، اما از بس داد و قال می کردن همه حرفاشونو می شنیدم.
باز هم عکس العملی نشان نمی دهد. خیلی به ریحانه وابسته است و همین دلخوری و دوری دارد اذیتش می کند.
- به خاطر خودت نه، به خاطر خدا می گم اول رفتار و حرف های خودت روتجزیه و تحلیل منصفانه کن، بعد هم نوع برخورد ریحانه رو. اون وقت دور از تعصب مردانه و زنانه می بینی که یه راه حل قشنگ پیدا میکنی. ریحانه رو ببر بیرون از فضای خونه. فکرش رو به کار بگیرو خیلی راحت مشکل رو ریشه ای حل کنید.
سرم را خم می کنم روی شانه ام و می گویم:
- یادته همیشه پدر جون خدا بیامرز یه جمله رو به بزرگای فامیل میگفت؟
آرام زمزمه می کند:
- مرنج و مرنجان.
- علی، «نرنج» برای خودمونه ! یعنی ان قدر بزرگ باشیم که نفسمون زیر پا باشه و
#صفحه189
هر حرف واتفاق ریزی ویرانمون نکنه. «مرنجان» هم که از آدم بزرگوار ساخته است.
اگر قدرت پیدا کردی، مظلوم گیر آوردی جلوی خودتو بگیر. نفسش را بیرون می دهد و چشمانش را می بندد:
- این دومی مهم تراز اولیه!
قبل از رفتنش می گویم:
- آهای آقا دوماد! به من ربطی نداره اگه قوه تفکر و تعقل شما درست کار نمی کنه، ولی به هر حال هزینه بدین، مشاوره دقیق تری به تون می دم.
چپ چپی نگاهم می کند و در را محکم می بندد و می رود. میدانم که فردا آش وسط سفره است. علی و ریحانه عاقل و عاشق اند.
عشق و عقل دوتایشان شد چلوکباب وسط سفره امشب ما. قرار است مطب بزنم . درآمدش حتما خوب خواهد شد. دشت اولش که خوشمزه است. ریحانه سرحال است و علی هم آرام تر از قبل. مامان برای علی و ریحانه توی یک بشقاب غذا می کشد و من یک قاشق می گذارم کنار بشقابشان. شانه ای بالا می اندازم و مشغول خوردن می شوم. بلند می شود و قاشق می آورد.
- دارم برات.
- آی آی. بعدها که مشاورلازم می شی…
وچشمکی برایش می زنم. مامان سبزی را می گذارد کنار دستم.
- دوستات امروز زنگ زدن. خبریه؟
لقمه ام را نصفه و نیمه جویده قورت می دهم.
-اِ، کیا زنگ زدن ؟
سه نفر زنگ زدن، پیام هم برات دادن. نوشتم روی کاغذ تلفن. مگه شماره همراهتو ندارن؟


کتیبه عشق
@katibeheshgh
http://katibeheshghma.kowsarblog.ir/

????????

رمانخوانی رنج مقدس نظر دهید »

واحد اندازه گیری کتاب خواندن

ارسال شده در 23 مهر 1397 توسط نرگس تابش در خودنوشت

?واحد اندازه گیری کتاب خواندن تعداد صفحه یا دقیقه در روز نیست! بلکه مقدار تغییری است که در #شناخت از هویت خودمان و یا ماهیت جهان اطرافمان ایجاد شده است…
#فرهنگ_کتابخوانی

کتیبه عشق
@katibeheshgh

نظر دهید »

اقتصاد مقاومتی

ارسال شده در 23 مهر 1397 توسط نرگس تابش در خودنوشت

?ندیدم کسی را ب آقایی..: ?باهم قرار بگذاریم که از کدام کارخانه خرید کنیم
?اگر متحد و هماهنگ خرید کنیم، یک قدرت اقتصادی بزرگ خواهیم شد!

? #سبک_زندگی_مؤثرتر_از_آگاهی_و_ایمان (جلسه دهم)- ۴

⭕️ باید برای «اقتصاد مقاومتی» قیام کنیم! یک اقدام مهم در این زمینه، این است که «باهم تصمیم بگیریم و قرار بگذاریم که از کدام کارخانه خرید کنیم؟»

⭕️ الان یک تکلیف انقلابی و بلکه شرعیِ ما این است که برای خرید کالاهای مورد نیازمان، باهم متحد شویم و خریدهای خودمان را-مثلاً از طریق یک اپلیکیشن یا هشتگ- به‌صورت هماهنگ از کارخانه‌های خوبِ مدنظرمان انجام دهیم تا به تقویت این کارخانه‌ها کمک کنیم.

⭕️ ما حق نداریم از هر جایی خرید کنیم! اگر تصمیم بگیریم «باهم» خرید کنیم، یک قدرت اقتصادی بزرگ خواهیم شد. مشکل اینجاست که «باهم» نیستیم و دشمنان ما از پراکندگی ما به‌شدت سوء استفاده می‌کنند و ضربه می‌زنند.

⭕️ نباید اجازه دهیم دشمن ما از قِبَل ما پول‌دار شود! الان بعضی از کارخانه‌های روغن‌فروشی در ایران هست که بخشی از سهامش مال کسانی است که یمن را بمباران می‌کنند! ما می‌توانیم باهم تصمیم بگیریم و-با نخریدن کالای آنها- این کارخانه‌ها را تعطیل کنیم. فقط موقع خرید، سهل‌انگاری و بی‌تقوایی نکنید و نگویید: «ول کن، حالا زیاد مهم نیست!»

? علیرضا پناهیان
?دانشگاه امام صادق(ع)- ۹۷.۰۶.۲۸
شمیم یاس: شریح قاضی که بود؟ چه شد که حکم قتال با حسین علیه السلام را صادر کرد؟ در زمان امام علی چه می کرد؟

داستان شریح قاضی را از زبان رهبر انقلاب بشنوید

@mobahesegroup
شمیم یاس: اینکه توقع داشته باشی آمریکا باهات خوب باشه چون تو هم باهاش خوبی؛
مثل این میمونه که توقع داشته باشی یه گرگ تورونخوره چون تو هم اون رو نمیخوری

Eitaa.com/mobahesegroup
شمیم یاس: ⭕️ خودکشی خاموش با احتکار خانگی!!

?اسکیموها در قطب شمال برای شکار گرگ ها یک ترفند زیرکانه‌ای دارند! آن‌ها چاقویی تیز را وسط یخ ها قرار می‌دهند و مقداری “خون” روی تیغه چاقو میریزند. وقتی بوی خون به مشام گرگ رسید، نزدیک شده و چاقو و تیغه چاقو را لیس میزند و همین باعث زخمی شدن زبان گرگ می‌شود…

? هر چقدر بیشتر لیس میزند، خون تازه بیشتری از زبانش بیرون آمده و گرگ وحشی تر شده و بیشتر لیس میزند و این کار اینقدر تکرار شده تا گرگ بر اثر خونریزی کشته می‌شود…

? این ترفند دقیقا کاری هست که آمریکایی‌ها و رسانه‌های غربگرا با مردم ما می‌کنند. ما نزدیک 40 سال است که #تحریم هستیم ولی شاهد این مقدار نوسان دلار و قیمت ها نبوده‌ایم و این همه آشفتگی در بازار وجود نداشت. آن‌ها متوجه شدن که تنها راه از پا در آوردن این مردم این است که “هول گرون شدن اجناس” را در جان این مردم بیاندازند. برای همین با کمک برخی از وزرا،?

مردم را از گرونی‌های دروغین آینده ترساندند و همین باعث شد که مردم ما عمده #نقدینگی را به جای هزینه در #تولید و #خدمات، صرف خرید دلار و سکه کردند و این شد که قیمت دلار و سکه بالا رفت و در نتیجه قیمت همه چیز رو تحت تاثیر خودش قرار داد.

به علاوه اینکه خیلی از سرمایه داران هر نوع کالایی که داشتند را #احتکار کردن و این باعث گران‌تر شدن اجناس شد. از طرفی برخی مردم ما به جای اینکه از جنس هایی که گران شده کمتر خریداری کنند، چند برابر نیازشان خریدند!!! دقیقا مانند همان گرگی که به طمع غذای بیشتر به چاقو بیشتر لیس میزند!!

?فروشندگان نیز فکر کردن اگر اجناس خود را گران کنند، حتما پول بیشتری نصیبشان می‌شود! غافل از اینکه اتفاقا در نهایت همه‌ی بازار گران خواهد شد و خودشان نیز باید اجناس مورد نیاز خود را گران‌تر خریداری کنند. مردم هم در خیال خودشان که اگر از هر جنسی چند برابر بخرند، حتما چهار روز بیشتر می‌توانند جنس مصرف کنند! اگر همه این کارا ادامه پیدا کند در نهایت باعث #خودکشی_دسته_جمعی یک ملت خواهد شد…

✅ تنها راه حل این مشکلات اقتصادی، نه برجام و مذاکره است و نه سایر طرح هایی که غربگرایان می‌دهند، بلکه تنها راه حل این است که مردم جلوی خود را بگیرند و نقدینگی خود را به جای خرید اجناس با قیمت ده برابری، در کارهای #تولیدی و #کشاورزی و #صنعتی هزینه کنند.

?هر نوع #احتکار و #خرید_بیش_از_نیاز و #خرید_کالای_خارجی و خرید #ارز و #سکه ، کاری بدور از اندیشیدن است که در نهایت باعث بدبختی خود مردم خواهد شد. و ان شالله مردم ما انقدر فهیم هستند که باعث خودکشی دسته جمعی خودشان نشوند …

#تحریم
#احتکار
#همدلی

اقتصاد نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 47
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

کتیبه عشق

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • برش کتاب
  • خودنوشت
  • خوشبختی،آزادی،گول جهانی
  • رمان خوانی
  • سفارش کتاب، کانال و معرفی ما
  • طنز
  • عکس نوشت
  • مسابقه و پویش
  • معرفی کتاب
  • مناسبتی
  • نذر دانایی
  • نقد رمان
  • کتاب صوتی
  • یار
  • یاران صمیمی

آمار

  • امروز: 239
  • دیروز: 72
  • 7 روز قبل: 437
  • 1 ماه قبل: 984
  • کل بازدیدها: 22395
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان